دیانا گلـــــــــیدیانا گلـــــــــی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

تولد دخترم دیانا

تزریق دومین واکسن.

دختر نازم امروز دوم اردیبهشت ماه سال نود و دوه.با بابایی بردیمت مرکز بهداشت و دومین واکسنت رو خانم پرستار تزریق کرد.     الهی فدات بشم مامانی اینبار زیاد اذیت نشدی اما وقتی آمپولو زد،با صدای گریه هات دنیا رو سرم خراب شد.دردو بلات به جونم. ...
10 خرداد 1392

خاطرات عید

عزیزم بخاطر سرد بودن هوا و کوچولو بودنت سختم بود مسافرت طولانی مدت و جای دور رفتن به همون دلیل عید اتفاق خاص و جالب نیافتاد.چند روز اولش که ارومیه و خوی بودیم.بقیش رو هم اومدیم اینجا عید دیدنی راستی مامان کلی عیدی جمع کردی.روز هفتم قرار بود فامیلا بیان خونمون عید دیدنی. این عکسارو روز هفتم عید ازت گرفتم.فدات بشم دخملی من .     ...
10 خرداد 1392

خاطره زایمان و سر رسیدن انتظار طولانی

نانازم روز 29 آذر با مامان جون رفتم چکاپ پیش خانم دکتر گفت برو همین الان بستری شو بحدی شوکه شدم که زبونم بند اومد.مامان جون پرسید اگه شرایطم حاد نیست شب یلدا خونه باشم.خانم دکتر موافقت کرد گفت به شرطی که اگه یکم تب داشتم فورا در جریان بذارمشون.از دکتر برگشتنی رفتیم گل خریدیم تا بابا روز زایمان بیاره بیمارستان.نهار هم خونه خاله سیما اینا مهمون بودیم و اون روزهم تا شب اونجا سپری کردم.30 آذر که شب یلدا بود من اصلا حال و حوصله نداشتم دلم عین سیرو سرکه می جوشید. عمه رفته بود برام کیک شکلاتی خریده بود. خالاصه نمیدونی اون شب رو چطور به صبح رسوندم. صبح رفتیم بیمارستان بعد به پایان رسیدن مقدمات عمل بردنم اتاق عمل خیلی میترسیدم.دکترم کلی تح...
10 خرداد 1392

دیانا گوشواره داره!!!!!!!!!!!!!!!

دخترم امروز (14-11-91) با مامان فاطمه و باباجون بردیمت گوشاتو سوراخ کردن.جیگرم کباب شد بس که گریه کردی .طفلک باباجون از گریه تو انقد ناراحت بود دستاش می لرزید.آخه دیانا بابا جون عاشقته دخترم. عکستو درسته انداختم اما حواسم نبود کاملا از گوشت بندازم . ...
9 خرداد 1392

اولین حمام

نازگلم روز 15 تولدت برای اولین بار بردیمت حموم.حتما میگی چرا انقد زود میدونی چون زمستون بود میترسیدیم خدای نکرده سرما بخوری اخه خیلی کوچولو و ضعیف بودی.مامان جون نذاشت ازت عکس بگیرم.همش نگران بود مریض ش.ببخشید دخترم که در این امر کوتاهی شده. ...
9 خرداد 1392

دیانای مهمان نوازگل

گلم امروز روز هشتم تولدته و تو باز پذیرای کلی مهمون هستی این عکس رو با عمو حسن (شوهرخاله مامانی)موقع کادو دادن گرفتم         این عکسم با دایی جونی گرفتم       اینم خودت به تنهایی بغل مامان جون       دردو بلات به جونم نفسسسسسسسسسسسسسسس ...
8 خرداد 1392